فانوس عشق پندارمااین است که مامانده ایم وشهدامرده اند،اماحقیقت امراین است؛شهداهرگزنمیمیرند...
|
ساعت شش صبح بود،بعد از عملیات خیبر.دستور رسید سریع برگردیم.اما نماز صبحمان داشت قضا می شد.حرکت کردیم.سوار تانک بودیم.می دانستیم اگر بخواهیم صبر کنیم تا به پشت خط برسیم نماز قضا می شود.این امر خیلی ذهنمان را مشغول کرد.جهت قبله را هم درست نمی دانستیم.تانک هم در حال حرکت بود.معطل نکردیم.با خاک های کناره های اطاقک تانک تیمم گرفتیم و نماز را خواندیم. برادر محمود کریمی-تیپ سوم رمضان،لشگر27حضرت رسول(ص) [ سه شنبه 92/5/15 ] [ 5:49 عصر ] [ فائزه گودرزی ]
[ نظر ]
|
درباره وبلاگ یک هیچ بزرگ، آنچنانی که منم...
موضوعات وب
آخرین مطالب
لینک های مفید
لینک دوستان
آرشیو مطالب
لینک های مفید
امکانات وب بازدید امروز: 67 بازدید دیروز: 23 کل بازدیدها: 102552 |
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |